یه دنیا حرف نگفته

حرفهای نگفته

یه دنیا حرف نگفته

حرفهای نگفته

خاطرات روزانه(بازگشت مامی)

سلااام.خوبین؟پس از چند روز وقفه!!بالاخره اومدم با دست پر 

و سرانجام پس از مدتی طولانی مامی در بامداد ۴شنبه نمیدونم چندم مرداد ماه در میان انبوه جمعیت مستقبلین به میهن بازگشت. 

خلاصه باکلی سلام صلوات آوردیمش خونه.دیگه خرحمالیای من که بماند با اینهمه مهمون و قوم و خویشی که داره و سر ما هوار شدن.بعدشم که رسیدیم به بحث شیرین شوغاتی و اهداء آن نمیدونین این قسمت ماجرا چقد هیجان انگیز بودکل خستگی ناشی از چندروز متوالی کار پی در پیو که از بین برد هیچی تازه کلی هم بر روحیات و انگیزه ما افزود.و اینگونه شد که ما خیلی احساس شادمانی و شعف کردیم...اما دست بر قضا امروزم کلی مهمون داریم.مامی پس از برگشتن هوس کرده دوستاشو دعوت کنه و باز هم حمالی و حمالی و حمالیبازم میام. 

نظرم که خودتون میدونین...

نظرات 1 + ارسال نظر
نگار شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ http://www.mah3253.blogfa.com

سلام دوست من
وبت خیلی قشنگه.
خوشحال میشم یه سری به ما هم بزنی
منتظرماااااااا
در پناه حق بای[گل]

سلام گلم مرسی که بهم سر زدی چشم حتما میام.ممنون لطف داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد