یه دنیا حرف نگفته

حرفهای نگفته

یه دنیا حرف نگفته

حرفهای نگفته

یه آپ متفاوت

میخام بنویسم ولی نمیدونم چی بگم 

حتی نمیدونم از کجا شروع کنم 

دوس ندارم حالا که دارم بعد این همه مدت آپ میکنم تلخ بنویسم اما... 

اینجا تنها جاییه که من,منم... . 

من خودم 

نه اونیکه همیشه بوده هاااا... 

که اون من خیلی وقته مرده 

یعنی کشتنش 

اینی که الان داره این وبو مینویسه یه آدم دیگه س. 

اصلا بذا اینجوری بگم: 

این من یه مرده متحرکه 

یه جسمه 

یه جسم تو خالی که فقط داره ادای آدمارو در میاره 

که فقط داره زندگی میکنه 

شاید حتی از روی اجبار. 

آره زندگی اجبارش کرده که زندگی کنه.زندگی کنه برای زجر کشیدن 

زندگی کنه برای اینکه روزی هزار بار بمیره و زنده بشه 

زندگی کنه تا هر روزش بشه بدترین روز عمرش 

زندگی کنه تا.... 

ازت متنفرم به اندازه ی تموم زندگی. 

همین.

نظرات 9 + ارسال نظر
PAT جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ب.ظ http://khaterat-9.blogsky.com

سلااااااااااام لیلی جون خوبی؟

PAT جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ب.ظ http://khaterat-9.blogsky.com

چرا این همه تـــــــــــــــــــــلخ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
امیدوارم کمی آروم شی.

معین جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ب.ظ http://parsinameh.blogsky.com

این حال و حس تو شده مثل حس من که یک سالی میشه اینو دارم ... وب من شاید برای این حالت الان تو مثل یه قرص استامینوفن باشه ! همین طور که برای من هست ... یه سری بزنی خوشحال میشم

روز های زندگی من شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://tinapink.blogfa.com

روز های زندگی من شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ق.ظ http://tinapink.blogfa.com

اپم

نگین شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

لیلی؟!
چی شده؟!
اینا چیه نوشتی؟!
تو... مرده ی متحرک؟!....
میدونم خیلی نامرد و بدم... ببخشید.
ولی تموم بدی هام یه طرف... این نوشته ات یه طرف دیگه...
گیجم !! مبهم بودم مبهم تر هم شدم...
چی شده لیلی؟!
تو همیشه خواهر منی عزیزم...

آلما شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:09 ب.ظ http://GHAMABAD.BLOGSKY.COM

غصه نخور.یه روزی اونقدر آروم میشی که شاید حتا به خودت الانت بخندی

حرف دل شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ http://www.harfedel1724.blogsky.com/

سنگی که طاقت زربه های تیشه را ندارد
تندیس زیبا نخواهد شد ، از زخم تیشه خسته نشو
که وجودت شایسته تندیس است

همش میگذره

مهرداد پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://boudan.blogsky.com

تلخی حسیه که باهاش بیگانه باشی و شیرینی اون حسی که همه ی اجزای هستیت تمنای اون رو دارن و دم به دم دلتنگ حضور اون حس هستیم مهم نیست دیگران اسم اون حس رو تلخی میذارن یا شیرینی مهم اینه که همه ی سلول های خود آدم حضورش رو آرزو می کنن. امید که میان حس های از جنس در و زنده مرده شدن٬ حرکت و تداوم مهمون لجباز دلت بشه.
سرشار و پر از شادی باشی لیلی عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد