خانه ی دوست

اسم من بهاره،امیدوارم از این وبلاگ خوشتون بیاد

خانه ی دوست

اسم من بهاره،امیدوارم از این وبلاگ خوشتون بیاد

اینجا ایران

خیلی تنهام نمیدونم چرا مگه چیکار کردم که هرجا میرم بعد که به خودم میاد همه بد نگاهم می کنم


           شاید تنهایی گناه


                        حتما باید کسی کنارم باشه تا مردم به من نخندن یا یه حرفی بارم نکنن



 اینجا چرا اینجوری،آدم تنها مگه خند دار



           دیروز تو آینه نگاه خودم کردم هیجای خند داری نه تو صورتم بود نه تو اعضای بدنم



   دیروز تو خیابون بودم


  تو هوای گرم


 یارو:هی،سلام،بیا بالا تا یه جا برسونیمت


 جوابش ندادم


 یارو:می گم بیا بالا حالا باهم کنار میام


 فقط دوست داشتم تمام آب دهنم جمع کنم و بندازم روش ولی از اینکار بدم میامد فقط نگاهش


کردم،نگاه اون قیاف زشت ،خندم گرفته بود،چرا موهاش،چرا لباسش اینقد خنده دار بود،


چرا اینقد با صدای بلند آهنگ گوش مید مگه کر،چرا ریشش اینجوری،


 با خودم گفتم مردم دیوانه این جوون که از من خند دار تر چرا بهش نمی خندین


 دوبار صداش بلند شد مگه با تو نیستم بیا بالا،


 دوتا دختر کنار من بودن به من می گن دیوونه چرا سوار نمی شی


 سرم بالا  آوردم تا جوابش بدم وقتی قیا فش دیدم از شدت خند لپام قرمز شد


 توصیفشون کار سختی ولی تا جایی که یادم که یه چیزی مثل کوه بالای سرش بود

 

 شالشون خیلی باریک بود طوری که موهای لختشون از پشت اینطرف اونطرف میرفت موهاشون


  یه رنگ خند داری داشت البته یه رنگ نبود چند رنگ بود یادم نیست چند رنگ بود فقط زیاد بود


 آرایش صورتشون اینقد خند دار بود که حد نداشت ،آرایششون خیلی شدید بود ،مانتوی تنشون 


اینقد زشت زننده بود،البته بیشتر شبیه تی شرت بود،یاد اون فیلم خارجی که دیشب دیدم


افتادم بازیگر معرفی بود ولی آرایشش چه جوری بود چقد ساده بود لباسش،ولی اینجا......


 صدای پسر دوبار اومد مگه با تو نیستم بیا بالا رفتم جلو تا یه چی بگم کمرم خم کرد بو گند از تو


ماشینش میامد سرم کشیدم عقب رفتم،زیر لب یه چیزی گفتم،گفت چی گفتی ماشین نگه


داشت از ماشین اومد پایین جلوم گرفت چیزی گفت فقط نگاه چشمای قرمزش کردم گفتم برو اون 


دوتا تورو می خوان گفت کدوما نگاه کردم دیدم یه ماشین جلوشون ایستاد اونام سوار شدن رفتن


فکم اوفتاد،به پسر گفتم دیر جنبدی از دستت رفتن گفت من تورو می خوام اگه اون......


می خواستم میرفتم جای اونا،من بهش گفتم گم شو دستم گرفت گفت زود بریم ،داغ کرد بودم،


تمام بدنم می لرزید هیچکس اینجا نیست با این دعوا کن،داشتم دستم از دستش می کشیدم


که صدای یه پیرمرد اومد هی جوون ول کن،پسرم حرف بدی گفت،منم یه حامی پیدا کردم محکم


دستم کشیدم حولش دادم عقب رفتم جای اون پیر مرد،پیر مرد قوی هیکلی بود،پسرم اومد که


دوبار من ببر که پیرمرد آنچنان ضد تو گوشش که من دردم گرفت،خیلی ترسیدم ولی دعوا زود تمام


شد پیرمرد گوش پسر گرفت انداخت جای ماشینش پسرم همینطور که دستش روصورتش بود


گفت:پارتی دارم می گم پدرت در بیارن ببر این دختر امشب با هاش حال کن از خجالت قرمز


شدم،پیرمرد گفت ولش کن جوون دیگه،


با خودم گفتم دیوانگی بهتر از این عاقلی


از پیرمرد جدا شدم وقتی داشتم راه تمام می کردم تا برسم به خونی جواب همه چراهارو گرفتم


جوابشون:اینجا ایران،اینجا یه کشور اسلامی

 

 تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

 

 

سلاممممممممممممممممممممممم به دوستای خوبم   

 

چیکارا می کنین با این اخر سالی؟ 

 

دلم براتون خیییلییییییی تنگ شده 

 

با ۴ سوری چیکا کردین؟۴ سوری ما که خیلی با حال بود  تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

 کلی حال کردیم و خندیدیم 

 

خلاصه جا تون خیلی خالی بود. 

حالا از این موضوع بگذریم با لباس نو تون حال می کنین 

 

با خونه تکونی چیکارا کردین...واییییییییییی من که جونم در امد 

 

دختر کاری هستم حالا از خودم تعریف نمیکنم یه وقت ریا نشه   ولی جونم در امد  

 

راستی دیدین وبلاگ تکونی کردم کلی خاک گرفته بود.خدمات وبلاگ نویسان جوان               www.bahar22.com حال کردم با این همه تحول راستی  یادتون  

 

باشه هیچکس کمکم نکردBegging.                                                                                       فردا نیاین بگین بهار بیا کمک کن که یکی میزنم تو گوشتون  از ما گفتن. 

 

 

سال ۱۳۸۹ رفت.سال بدی نبو ولی خوبم نبود حالا که رفت خدا بیامرزدش پشت سر مرد که حرف نمی زنن.هرچند که همه روزای خدا خوب ماییم که بدش می کنیم 

 

امیدوارم سال ۱۳۹۰ سال خوب و پر از شادی و نشاط باش برای همه باشه 

 

  

به امید سالی خوب برای همه ایرانیا  

 

التماس دعا    تا سال ۹۰ بای

 

 

 

 

  

تنهایییی

تو مرا تنها گذاشتی بی آنکه بدانی بارفتنت فقط تنهایی هایم را بیشتر کردی 

 

تورفتی بی آنکه بدانی بدون تو من هیبچم 

 

تو بی اعتنا به گریه هایم رفتی  

 

تو رفتی و من فقط به لحظه های باتو بودن فکرمی کردم  

 

تو رفتی و من به خاطراتی که باهم داشتیم فکر می کردم 

 

آری من اشک می ریختم و تو اشک هایم را نمی دیدی که در نبودنت چون سیل روان می شدند  

 

دست خودم نیست نمی توانم رفتنت را باور کنم نمی توانم آن لحظه های خوشی را که با تو 

 

گذرانم را  از یاد ببرم....بی تو نمی توانم.....نمی توانم

سلام به دوستای گلم، Hello

 

دیگه به ما یه سر نمیزنین  

 

زمستانم داره میره و بهترین فصل میاید.فصل سردی،سختی،فصل گره خوردن دست ها تو هم  

 

فصل دویدن به سمت یه پناه گاهی واسه گرم شدن و شکسته شدن یخ بدن. 

 

دیگه این فصل خشک رفت و یه فصل بهاری رسید.الان که می دونم همه درگیر خریدین ولی اگه یه 

وقت،وقت کردین به منم یه سر بزنین و یه نظر بدین میخوام وبلاگ تکونی کنم.ممنون 

 

خوب دیگه دیر وقت ما که رفتیم بخوابیم.با اجازه

آقا جون

آقا جون نمی دونم الان صدامو می شنوی 

آقا جون نمی دونم درد و دلامو می شنوی 

 

نمی دونم که اصلا منو قابل می دونی 

من سر تا پا گناه و ایا ساءل می دونی 

 

آقا جون اومدم امشب عاشقی یادم بدی 

یا به قول آدما دیونگی یادم بدی 

 

راستی دیدی آدما دیگه انگار دل ندارن 

تو سلاح،بمب کینه دیگه مشکلی ندارن 

 

دیدی مردم این روزا یادشون رفته مروت 

مهربونی کشک بابا،کو جون مردی؟کو غیرت؟ 

 

دیدی جمعه ها تو ندبه جمعیت غوغا ندار 

دیگه مهدی (عج) حرمت بین ما ندار 

 

دیدی روزا عاشورایی،حرمت حسین و شکستن 

دیدی زن ها مردشدن،مردا شدن زن 

 

دیدی ایام محرم کوچه ها سیاه نمی شه 

دیدی مسجد چه سرد دیگه توش غوغا نمی شه 

 

آقا جون خلاصه ای جا دیگه تعریفی ندار 

بازم این جمعه گذشت وبازم این جمعه گذشت...... 

 

                                        چی بگم دلم جز این چاره ندار 

 

(seven)

     از پشت شیشه عینک،استاد 

 

     سرزنش وار مرا می نگرد 

 

     گویی میداندچه ها دردل من میگذرد 

 

    می کند مطلب خودرا دنبال  

 

    بچه ها عشق گناه است،گناه 

 

    وای بر دل رسوای کسی،لشکر عشق بتازد بی جا 

 

    مبصر،امروز نامم را خواند بی خبر داد کشیدم:غایب 

 

    رفقایم همگی خندیدند 

 

     که جنون گشته به طفلک غالب 

 

     رفقایم هیچ نمی دانستند که من اینجا،دل جایی دیگر 

 

     دل آنها در پی درس و کتاب، دل من در پی شیدایی دگر

دیدی غزلی سرود؟
 

عاشق شده بود.
 

انگار خودش نبود
 

عاشق شده بود.
  

افتاد.شکست .                                                                                       

 

زیر باران پوسید
 

آدم که نکشته بود .
 

عاشق شده بود

گم شده

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ 

باورم ناید که عاقل گشته ام 

گو ءیا او مرده در من کاین چنین 

خسته و خاموش و باطل گشته ام  

 

هردم از آیینه می پرسم ملول 

چیستم دیگر،به چشمت چیستم؟ 

لیک در آیینه می بینم که،وای 

سایه ای هم زان بودم نیستم 

 

هم چون آن رقاصه ی هندو به ناز  

پای می کوبم ولی بر گور خویش 

وه که با صد حسرت این ویرانه را 

روشنی بخشیده ام از نور خویش 

 

ره نمی جویم به سوی شهر روز 

بی گمان در قعر گوری خفته ام  

گوهری دارم ولی آن را ز بیم 

در دل مرداب ها بنهفته ام 

 

می روم....اما نمی پرسم ز خویش  

رهکجا...؟منزل کجا...؟مقصود چیست؟ 

بوسه می بخشم ولی خود غافلم 

کاین دل دیوانه را معبود کیست؟ 

 

او چو در من مرد،ناگه هرچه بود 

در نگاهم حالتی دیگر گرفت 

گوءیا شب با دودست سرد خویش 

روح بی تاب مرا در بر گرفت 

 

آه...اری...این منم...اما چه سود 

او که در من بود،دیگر نیست،نیست 

می خروشم زیر لب دیوانه وار: 

او که در من بود،آخر کیست،کیست؟ 

 

                                                    فروغ فرخ زاد

گریه میکنم

امشب گریه میکنم .گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن. برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی. امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم

هر چه بادا باد امشب من به می لب میزنم 

 

                                                           دم ز نام زیبای حیدر میزنم 

     

می که ما گوییم الطاف علی ست 

 

                                                           مستی این می فقط یک یا علی ست 

 

 

 

(عید غدیر بر شما دوستای عزیزم مبارک..... )          

پاییز

از چهره ی طبیعت افسونکار  

 بر بسته ام دو چشم پر از غم را  

تا ننگرد نگاه تب آلودم  

این جلوه های حسرت و ماتم را 

 

پاییز،ای مسافر خاک آلود  

در دامنت چه چیزی نهان داری  

جز برگ های مرده و خشکیده  

دیگر چه ثروتی به جهان داری  

 

جز غم چه می دهد به دل شاعر  

سنگین غروب تیره وخاموشت؟ 

جز سردی و ملال چه می بخشد 

بر جان دردمند من آغوشت؟   

در دامن سکوت غم افزایت  

انبوه خفته می دهد آزارم  

آن آرزوی گم شده می رقصد  

در پرده های مبهم پندارم  

 

پاییز ای سرود خیال انگیز  

پاییز،ای ترانه ی محنت بار  

پاییز،ای تبسم افسرده  

بر چهره ی طبیعت افسونکار    

 

                                           ( فروغ فرخ زاد )

سسسسسسسسسسسلاااااااااااامممممممممممممممممممم  

 

دوستای گلمممممممممم 

 

دلم واستون خیلی تنگیده .شرمنده اینقدر دیر آمدم 

 

این معلمای..... از معلمی فقط امتحان گرفتن بلدن 

 

بلانسبت شما مثل بز درس می دن      امتحان میگیرن    منم فقط 

 

بعد از۱ماه امروز بیکار شدم.  

 

گفتم اولین کار بیام به دوستای خوبم سر بزنم. 

 

از شما که من فراموش نکردین سپاس گذارم

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم 

خوبین؟ 

وایییییییییییییییییییییییییییییی 

 

چقدر دلم واستون تنگ شده 

 

واقعا شرمندم. مدرسه ها اومد و من نتونستم بیام  

 

از اینکه نظر دادین واقعا ممنونم. 

 

سلام دوستان 

 

امیدوارم که حالتون خوب باشه 

 

از شمایی که نظر می دین تشکر می کنم   و

خیلی دوستتون دارم  

  

 

از اینکه دیر آمدم واقعا متاسفم 

 

امیدوارم روز خوبی داشته با شین منتظر نظراتتان هستم 

 

خداحافظ

گفتم تو فرهاد منی،گفتی تو شیرینی مگر 

 

گفتم ندادی دل به من، گفتی تو جان دادی مگر 

 

گفتم زکویت می روم،گفتی تو آزادی مگر 

 

گفتم فراموشم نکن،گفتی تو در یادی مگر؟؟

خواهی رفت

تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهد کرد  و

اشک من تورا بدرود خواهد گفت

نگاهت تلخ و افسرده است

دلت را خارخار ناامیدی،آذرده است

غم این نا بسامانی،همه توش وتوانت را از تن برده است

تو را کوچیدن از خاک،دل بر کندن از جان است

تو با چشمان غمباری که روزی چشمه ی مهتابست

واینک حسرت افسوس بر آن سایه افکنده است

                 خواهی رفت

واشک من تورا بدرود خواهد گفت

نظر

سلام دوستای خوبم! 

امیدوارم که حالتون خوب باش. 

منتظر نظراتتون هستم،برای بهتر شدن وبلاگ 

از همهی شمایی که نظر می دین تشکر می کنم

بیفشان اشکی از مژگان،بشوی آن باغ رنگین را

                     صفای نرگس زیبا ،زباران می شود پیدا

بکش درد فراغی را،چو افتادی به دلداری

                    بهای عاشق عاشق ز هجران می شود پیدا

برای همچو من عاشق،جدایی لحظه ی مرگ است

                    وگرنه عاشق رسوا،فراوان می شود پیدا        

با تو

با تو همه ی رنگهای این سرزمین را آشنا می می بینم

با تو دریا با من مهربانی می کند

با تو سپیده هر صبح بر گونه ام بوسه می زند

با تو نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می کند

با تو من با بهار میرویم

با تو من در هر شکوفه،می شکفم

با تو من در هر طلوع لبخند می زنم در هر تندر فریاد می کشم

در حلقوم مرغان عاشق می خوانم

در غلغل چشمه ها می خندم

در نای جویباران زمزمه می کنم

با تم من بودن زنگی را،شوق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوند را می نوشتم

بی تومن.............

بی تو من رنگهای این سرزمین را بیگانه می بینم

بی تو دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد.

اگر کسی رو دوست داری نه براش ستاره باش نه آفتاب چون
هردوشون مهمون زود گذرند. پس براش آسمون باش که همیشه
بالای سرش باشی

من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هر کسی میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی میکوبم و به یادش با قلم سبز بهار مینویسم ای دوست خانه دوستی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست کجاست  

خانه ی دوست هین جاست 

    

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.