دفتر عشـــق

دفتر عشـــق که بسته شـد


دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم

خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون

به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود

بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد  زدم

غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم

چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم

دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو

آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه

دسـت و دلت نلـــــــــــــــــــــــــــرزه

بزن تیر خــــــــــــــــــــلاص رو

ازاون که عاشقــــت بود

بشنو این التماس رو

خواب های شبانه

 

رویاها و خواب های شبانه از دیرباز مورد توجه بشر بوده و پادشاهان همواره مفسرانی را برای تعبیر خواب هایشان داشته اند، اما حقایق جالبی در مورد رویاها وجود دارد كه دانستن آنها خالی از لطف نیست. برخی افراد فقط خواب های سیاه و سفید می بینند.
در حالیكه ۷۰% مردم خواب های رنگی می بینند، ۳۰% باقیمانده خواب هایشان را در فضایی كاملا سیاه و سفید می بینند. البته رنگی یا سیاه و سفید بودن این خوابها ربطی به نوع خواب افراد ندارد و خواب های معمولی مانند دیر رسیدن به امتحان، دیدن مرگ فردی كه در زندگی واقعی زنده است و سایر خواب هایی از این دست، برای هر دو دسته این افراد است.



_ بسیاری از دانشمندان ابتدا اختراع خود را در رویا دیده اند
اگرچه ما حدود ۹۰% خواب هایمان را فراموش می كنیم، اما بسیاری از دانشمندان بنام و مشهور، كشفیات خود را در رویاهایشان دیده و به محض بیدار شدن، آنها را یادداشت كرده اند. از آن جمله می توان به نیوتن، گراهام بل و حتی بسیاری از شاعران معروف كه الهامات خود را در رویاهایشان دریافت می كردند، اشاره كرد.
 


_ فلج موقت هنگام خواب دیدن
شاید بسیاری از ما ندانیم كه در هنگام خواب دیدن بدنمان به طور موقت دچار فلج می شود. مطالعات نشان داده كه این امر پاسخ طبیعی بدن به حركات ناگهانی در هنگام رویا و خواب های پرهیجان است كه ممكن است باعث افتادن یا آسیب به فرد می شود، بنابراین به طور طبیعی از نظر فیزیكی غیرفعال می شود.



_ خوابها قابل كنترل هستند
همانطور كه می دانیم، خواب مراحل مختلفی دارد تا به عمیق ترین سطح خود برسد. در فاز خاصی كه به آن "رویای شفاف" می گویند، می توان مراحل خواب را كنترل كرده و حتی نتیجه آن را تغییر داد.



_ خوابها با زبان غیر مستقیم صحبت می كنند
اگرچه تحقیقات زیادی در زمینه تعبیر خواب انجام شده و كتابهای زیادی نیز در این زمینه نوشته شده، اما واقعیت این است كه روها به زبان نشانه ها صحبت نمی كند كه قابل تفسیر و تعبیر باشند. رویاها در واقع معانی عمیقی دارند كه تنها ضمیر ناخودآگاه قادر به فهم آن است.
 


_ یادآوری رویاها معمولا سخت است
اغلب زمانی كه از خواب بیدار می شویم، تنها قسمت های كمی از رویای خود را به یاد می آوریم. بنابراین رویاها تقریبا همیشه فراموش می شوند، مگر اینكه در مراحل خاصی از خواب بیدار شویم.



_ رویای انجام كارهایی كه در واقعیت از آنها منع می شویم
واقعیت جالب دیگر درباره رویاها، این است كه ما معمولا خواب كارهایی را می بینیم كه در بیداری از آنجام آنها منع می شویم، به عنوان مثال شخصی كه خوردن شیرینی جات برایش ممنوع است، معمولا خواب خوردن شكلات و شیرینی را می بیند. علاوه بر این، شرایط پزشكی و اختلالات روانی نیز می تواند تاثیر مستقیمی روی رویاها داشته باشد.
 


_ رویاها و خواب های آشفته، می تواند به بیماری های روانی منجر شود
خواب و رویای عمیق در مرحله ای به نام "آر ای ام" نقش مهمی در سلامتی فرد دارد. مطالعه ای كه روی تعدادی دانش آموز انجام شده بود، نشان داد كه گروهی از آنها كه در شروع مرحله "آر ای ام" بیدار می شوند، حساس تر و عصبی تر می شوند و در صورت ادامه این روند، دچار مشكلات روحی و روانی نیز خواهند شد.
 


_ افراد نابینا هم خواب می بینند
نكته جالب درباره خواب افراد نابینا این است كه افرادی كه از نابینایی مادرزادی رنج می برند، رویاهایی می بینند كه در عالم واقع آنها را حس می كنند، اما افرادی كه پس از تولد و بر اثر حادثه نابینا شده اند، خواب های عادی می بینند.



_ حیوانات نیز خواب می بینند
مطالعات نشان می دهد كه حیوانات نیز دقیقا مشابه انسانها، خواب می بینند.



_ كودكان بیشتر از افراد بالغ كابوس می بینند
مطالعات آماری، تعداد كابوس های شبانه كودكان نسبت به بزرگسالان را تائید می كند.

سن و تحصیلات هنرمندان ایرانی

سن و تحصیلات هنرمندان ایرانی

پوریا پورسرخ:متولد۵۶ در تهران.دکترای فیزیولوژی گیاهی


لاله اسکندری: متولد ۵۱ در تهران. لیسانس گرافیک

مهناز افشار: متولد ۵۶ در تهران. دیپلم تجربی

پژمان بازغی: متولد ۵۳ در تهران. لیسانس صنایع

عسل بدیعی: متولد ۵۶ در تهران.لیسانس تغذیه

زیبا بروفه: متولد ۵۴ در تهران. لیسانس حقوق قضایی

ماهایا پتروسیان: متولد ۴۸ در تهران. لیسانس تئاتر

پارسا پیروزفر: متولد ۵۱ در تهران. لیسانس نقاشی

هانیه توسلی: متولد ۵۸ در همدان.دانشجوی رشته نمایش نامه نویسی

هدیه تهرانی : متولد ۵۱ در تهران.دیپلم

بهناز جعفری: متولد ۵۳ در تهران. لیسانس ادبیات نمایشی

رامبد جوان: متولد ۵۰ در تهران.دیپلم

چکامه چمن ماه: متولد ۵۹ در تهران.دیپلم مجسمه سازی

لیلا حاتمی: متولد ۵۱ در تهران. تحصیل در مهندسی برق و ادبیات مدرن فرانسه را در سوییس نیمه کاره رها کرد

مجید حاجی زاده: متولد ۵۸ در تهران.تحصیل در رشته میکروبیولوژی را رها کرد و هم اکنون تئاتر می خواند

میترا حجار: متولد ۵۵ در تهران.دیپلم

امین حیایی: متولد ۴۹ در تهران. تحصیل در رشته کامپیوتر را رها کرد

شهاب حسینی: متولد ۵۲ در تهران. تحصیل در رشته روانشناسی را رها کرد

شهرام حقیقت دوست: متولد ۵۱٫ کارشناس رشته تئاتر

رضا داوود نژاد:متولد ۵۹ در تهران. تحصیل در رشته حقوق را رها کرد

سام درخشانی: متولد ۵۹ در تهران.تحصیل در رشته نمایش را رها کرد

بهرام رادان: متولد ۵۸ در تهران. لیسانس مدیریت بازرگانی

حبیب رضایی: متولد ۴۸ در مشهد. لیسانس مدیریت بیمارستان

بهاره رهنما: متولد ۵۲ در تهران.لیسانس ادبیات فارسی و حقوق قضایی.دانشجوی فوق لیسانس در رشته نمایش

مریلا زارعی: متولد ۵۳ در تهران. لیسانس مهندسی صنایع قضایی

فقیهه سلطانی: متولد ۵۳ در تهران.لیسانس ادبیات نمایشی

رامبد شکرآبی: متولد ۵۱ در تهران. دیپلم ریاضی

رضا شفیعی جم: متولد ۵۰ در تهران. لیسانس نقاشی

غزل صارمی: متولد ۵۷ در تهران.دیپلم

میلاد صدر عاملی: متولد ۶۱٫ دانشجوی رشته مهندسی نساجی

امیر حسین صدیق: متولد ۵۱ در نیشابور. دیپلم بازیگری

لادن طباطبایی: متولد ۴۹ در تهران.لیسانس بازیگری

شبنم طلوعی: متولد ۵۰ در تهران. دیپلم

پرستو صالحی: متولد ۵۶ در تهران. لیسانس

رزیتا غفاری: متولد ۵۱ در تهران. لیسانس کارگردانی سینما

شقایق فراهانی: متولد ۵۱ در تهران. لیسانس نقاشی

گلشیفته فراهانی: متولد ۶۲ در تهران. دانشجوی رشته موسیقی

نگار فروزنده: متولد ۵۷ در تهران.دیپلم

حدیث فولادوند: متولد ۵۶ در تهران.فوق دیپلم

علی قربان زاده: متولد ۵۷ در تهران.دیپلم

شبنم قلی خانی: متولد ۵۶ در تهران. فوق لیسانس رشته تئاتر

ترانه علیدوستی: متولد ۶۳ در تهران. دیپلم

مهتاب کرامتی: متولد ۵۰ در تهران. لیسانس میکروبیولوژی

نیکی کریمی: متولد ۵۰ در تهران. دیپلم تجربی

مانی کسراییان: متولد ۵۵ در شیراز. لیسانس بازیگری

باران کوثری: متولد ۶۴ در تهران. دیپلم موسیقی

کامبیز کاشفی: متولد ۵۶ در تهران. دیپلم

محمد رضا گلزار: متولد ۵۴ در تهران.لیسانس مکانیک سیالات

پوپک گلدره: متولد ۵۰ در تهران. لیسانس روانشناسی

سروش گودرزی: متولد ۵۳ در تهران. لیسانس کامپوتر

لادن مستوفی: متولد ۵۱ در شهسوار. لیسانس کارگردانی

مرجان محتشم: متولد ۴۸ در تهران، رها کرده دبیرستان

یکتا ناصر:متولد ۵۷ در تهران.لیسانس مهندسی محیط زیست

 

رابطه دو چشم با هم:
 

آیا از رابطه دو چشم باهم آگاهی دارید؟
هیچ گاه یکدیگر را نمی بینند
با هم مژه میزنند
با هم حرکت میکنند
با هم اشک میریزنند
باهم می بینند
با هم می خوابند
با ارتباط عمیق با هم شراکت دارند
ولی وقتی یک زن را می بینند یکی چشمک میزنه و دیگری نمیزنه !
نتیجه اخلاقی قضیه:
زنها توانائی قطع هر ارتباطی را دارند !

You know why women starts with ‘W’


.
You know why women starts
with ‘W’…
because all questions start with
“W”.. !
Who ?
Why ?
What ?
When ?
Which ?
Whom ?
Where ?
&
Finally Wife!!..
.

:)

راستشو بگو !!!! دلت شماره چنده ؟



1- یکی دلش به صد دل بنده ...

2- یکی صددل ، به یه دل می بنده ...

3- یکی یه دل ، به یه دل می بنده و تا آخر پایبنده ...

4- یکی نمی دونه دلش به کی بنده ...

5- یکی هر بار به یکی دل می بنده ...

6- یکی دل می بنده که بخنده ...

7- یکی هم دلش آکبنده ، مونده به کی ببنده ...

 

چو ایران نباشد تن من مباد

│▒│ //
│▒│/▒/
│▒ /▒/─┬─┐
│▒│▒|▒│▒│
┌┴─┴─┐-┘─┘~VIVA IRAN~
│▒┌──┘▒▒▒│
└┐▒▒▒▒به نام خداوند جان و خرد
به کوروش به آرش به جمشيد قسم
به نقش و نگار تخت جمشيد قسم
که ايران همی قلب و خون من است
گرفته ز جان از وجود من است
بخوانیم این جمله در گوش باد
چو ایران نباشد تن من مباد

ازکسانیکه از من مـــــــــــتنفرند سپاسگزارم. ، آنها مرا قویتر میکنند

از کسانیکه مرا دوســـــــــــــــــــــت دارند ممنونم،آنان قلب مرا بزرگتر میکنند

از کسانیکه با من مـــــیمانند سپاسگزارم، آنان بمن معنای دوست واقعی را نشان میدهند.

ازکسانیکه مرا ترک میکنند متشـــــــــــــکرم،آنان بمن می آموزند که هیچ چیز تا ابدنمی مانذ


لیلی مجنون


کرد ریپلای به لیلی مجنون – که دلم هست از این سابجکت خون

باشه فردا تلفن خواهم کرد – هر چه گفتی که بکن خواهم کرد

زودتر پیش تو خواهم آمد – هی مرتب به تو سر خواهم زد

راست گفتی تو عزیزم لیلی – دیگر از من نرسد ایمیلی

نامه‌ای پست نمودم بهرت – به امیدی که سرآید قهرت..

ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــران

وقتی که ایران هست خلیج یعنی فارس
تاریخ می لرزد از خشم قوم پارس

جز این اگر باشد خلیج آبی نیست
بی سایه ایران غیر از سرابی نیست

تا میهن کاوه تابوت ضحاک است
این سرزمین از هر اهریمنی پاک است

صدها هزار آرش جان در کمان دارند
تیری اگر کاریست این عاشقان دارند

وقتی هویت را در نام میجویند
هر بی نشان ناچار صد یاوه میگوید

چیزی که در صلح است از جنگ میخواهد
قدرت اصالت نیست، فرهنگ میخواهد

ما وارث کوروش، فرزند جمشیدیم
پیروز بی برده، بت نپرستیدیم

ما ریشه ای دیرین در عشق و خون داریم
مادر شب تاریخ تا صبح بیداریم...

عشق مـن ایــــــــــــران

من آريايي ام . خداي من ايران است. پيامبر من کورش بزرگ و امام من داريوش بزرگ است. رو حانيون من فردوسي و حافظ،. کتاب مقدس من شاهنامه است . اصول و فروع دين من لوح حقوق بشر کورش بزرگ است عاشوراي من قادسيه است. شهداي من رستم فرخزاد و بابک خرمدين است. پرچم من درفش کاوياني است. بهشت من ازادي است. عيد من مهرگان و نوروز است. محراب من دل است. دين من عشق و دانش است. ايمان من خرد است


محتاجم

به آغوش تو محتاجم برای حس ِ آرامش

برای زندگی با تو پر از شوقم ، پر از خواهش

به دستای تو محتاجم برای لمس ِ خوشبختی

واسه تسکینه قلبی که براش عادت شده سختی

به چشمای تو محتاجم واسه تعبیر این رویا

که بازم میشه عاشق شد تو این بی رحمی ِ دنیا

به لبخند تو محتاجم که تنها دلخوشیم باشه

بذار دنیای بی روحم به لبخند تو زیبا شه

به تو محتاجم و باید پناه هق هقم باشی

همیشه آرزوم بوده که روزی عاشقم باشی

تو مرا

تو مرا می فهمی  

من تو را می خواهم 

وهمین ساده ترین قصه یک انسان است 

تو مرا می خوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

و تو هم می دانی

تا ابد در دل من می مانی

روی قـلــبــــــــــ♥ــــــــے نـوشـــتــه بـود :

شــکـســــتـــــنــــے اســــت مـواظـــــــب بـاشــــــــیـن

ولـــــــــــے

مـــن روـــے قــلــــــ♥ــــــبــم نـوشــــتـم :

شــکـســ ــــ ـــتـه اســــت , راحــــــــــــــت بـــاشــــیـن ღ♥ . . .

 نمیدانم . . .

شب ها من شاعر میشوم . . .

و تورا غزل باران میکنم . . . !!

یا . . .

یا تو بهانه میشوی . . .

و من غزل غزل میبارم !؟!

 چرا جواب دوست داشتن دوست نداشتنه ؟ لطفا" اگه کسی میدونه بهم بگه.

دوستت دارllم !!

بـــــا اینکــ ـه دروغــی سـت شیــــریـ ـن

امـــــا شنیــــدنش از زبــــان تـــــ و

معــــجـزه میکــنـد

دوبیتی های خشم آلو

کسی که خط اخمش صوف و صاف است

اصولن توی عمرش کم خلاف است

به جای خشم لبخندی ادا کن

بگو که خشم من توی غلاف است

چرا در هم شده ابروانت؟

چرا خط خطی لفظ و بیانت؟

اگر اهل "زدن" هستی عزیزم

بزن لبخند را , جان مامانت!

تو که از صبح تا شب خشمگینی

بسی جنجال را می آفرینی

بیا با گفت و گو حلش نماییم

نکن کاری که خیرش را نبینی!

بیا امروز تا شب را بخندیم

چو فردا شد به پس فردا بخندیم

که خنده بهترین کار جهان است

بیا بی خشم بر دنیا بر دنیا بخندیم

شنفتی که میگن : "دنیا دو روزه؟"

قبولن بعضیا برخی رفوزه

اگر خواهی خدا رحمت نماید

نکن کاری که هیچ قلبی بسوزه

کسی که بر خدا بی اعتماد است

زبانش تلخ و رویش هم زیاد است

خودش در آتش خشمش بسوزد

چراغ عمر او هم رو به باد است

اساس ملک هستی مهربانی ست

دچار خشم بودن کار ما نیست

چو خشم یک نفر آتش بگیرد

محبت بهترین آتش نشانی ست!

تو که با خشم اعصابت خراب است

میان کله ات هم اعتصاب است

خدا را یاد کن آرام می شی

خدا علاقه مند و خوش حساب است

اگر جیبت طلا و لیره باشد

و رنگ عینکت هم تیره باشد

نباشی برتر از آن آدمی که

به خشم خویش هر دم چیره باشد

اصولن خشم بیماری حاد است

اساس هر بدی خشم زیاد است

کسی که بر خودش دارد تسلط

همیشه مهربان و گرم و شاد است

محو تو

محو تماشای تو ، عاشق و شیدای تو

این دلِ بی دل شدو دل به دلت دل ببست

از نفس و بوی تو ، چشم و سیه موی تو

در تپش ولرز شد ، وز قدمت پا و دست

نفحه گیسوی تو ، چون قدح روی تو

سوی دلم چون نشد ، دلبرا! خواهدشکست

دل زپی اُلف تو ، در شب چون زُلف تو

بهره دل غم بشد ، زار و پریشان نشست

تیر سیه چشم تو ، خنجر آن خشم تو

بر دل من چون بشد ، جان ز دلم دل گسست

مرغ دلم مست تو ، جام می از دست تو

سوی حریفم بشد ، چون دلِ من مستِ مست

در طلب خام تو ، بر لب دل نام تو

در قفس غم بشد ، دل پُر از این دار پست

اشک هایم

سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل

صدای اشک هایم را بشنو

چون تمام این اشک ها از دوری توست

YouuUu

The sound of your voice is music to my ear.
So soft, sweet, and clear.
The kiss from your lips words can not explain,
It takes away my worries and my pain
The caress of your hand sends shivers down my spine,
Everyday I thank God that your mine.
The sight of your lovely face takes away all my fears,
You're the one I want to love through out the years
For an eternity I want to spend in your arms,
Everyday graced by your beauty and your charms

 

چرا نماد عاشقی قلب تیر خورده است ؟

 

نماد عشق یک قلب است. اما نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده. کمتر کسی شاید راز این قلب تیر خورده را بداند. لااقل من در اینترنت هر چه گشتم نه به فارسی و نه به انگلیسی در این زمینه چیزی ندیدم.
در نتیجه خودم می‌نویسمش تا هر کسی دنبال معنایش گشت، جوابش را اینجا پیدا کند.

در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک... خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.
دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود!
خدایان از هر دری سخنی می‌گفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود. حرف‌های خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.
هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا می‌خواهد برود جنون دستش را می‌گیرد و راهنمایی‌اش می‌کند.
به همین دلیل است که می‌گویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون می‌شود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که می‌بینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.
بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانه‌های روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس می‌نامیدند.
در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.
عشق واقعا جنون است اما اگر دو طرفه و واقعی باشد لذتی دارد که مپرس. ولی عشق یکطرفه انسان را پریشان و خوار و حقیر می‌کند

تو نمي خواهي عزيزت بشوم زور كه نيست

 تو نمي خواهي عزيزت بشوم زور كه نيست

يا نگاهم بكند چشم تو مجبور كه نيست

شده يكبار بيايي به دلم سر بزني؟

با توام! خانه تنهايي من دور كه نيست

آنكه با شاخه گلي حرف دلش را مي زد

پر درد است ولي مثل تو مغرور كه نيست

خواستم دل بكنم از تو ولي حيف نشد

لعنتي غير تو با هيچ كسي جور كه نيست

مشكل اينجاست نگفتي تو به من ، ميدانم

تو نمي خواهي عزيزت بشوم زور كه نيست

 

یک سبد عشق

یک سبد عشق صفا تقدیم تو این تبسم این دعا تقدیم تو. برگ سبز شعر من تا هر چه هست واژهای دلربا تقدیم تو. هر چه میخواهد دل تنگت بگو این دو چشم بی ریا تقدیم تو. دیده در راه تو دادن هیچ نیست. دیده دل هر دو تا تقدیم تو می سرایم. شعر چشمان تو را این غزل بی مدعا تقدیم تو. قلب من روشن تر از آینه هاست پس دلم بعد از خدا تقدیم تو ♥

خدایاااااااااا!

خدا را شكر مي‌كنم از اينكه آنقدر زيبا نيستم كه تو را در حد خودم ندانم و آنقدر خواستني هستم كه تو بتواني با اين شدت عاشقانه مرا بخواهي. شكرگزارم از اينكه خدا تو را به من داد و مرا به تو. اگر امروز باز روز خلقت من بود و خدا از من مي‌پرسيد مي‌خواهي چه كسي و چه شكلي باشي ، مي‌گفتم همين . وقتي بچه تر بودم آرزو داشتم زيباتر يا جذابتر يا خواستني‌تر يا بااراده‌تر از خودم مي‌بودم ولي امروز محبت تو مرا به آنچه هستم ميخكوب كرده است ؛ به مني با هرآنچه تو در من دوستش داري و هربدي‌اي كه مرا از تو سرتر نمي‌كند. خويش را حتي يك قدم دورتر از آنچه مرا به تو پيوند زده است نمي‌خواهم!

کاش هر کس نگاهی به گذشته ها میکرد و یادی از آنها میکرد

سلام

امیدوارم همگی خوب باشید

کاش هر کس نگاهی به گذشته ها میکرد و یادی از آنها میکرد

رفتن دلیل بودن نیست

در آسمان تو پرواز میکنم

عصری غمگین و غروبی غمگین تر در پیش

من بیزارم از خود و از کرده خویش

دل نامهربانم را به دوش

می کشم تا آنسوی مرزهای انزوا

پنهانش میکنم.

تو باور نکن

اما

من عاشقم

رفتن دلیل بودن نیست

در غروب آسمان تو شاید

در شب خویش چگونه بی تو گم شوم؟

تو را تا فردا تا سپیده با خود خواهم برد

با یاد تو و با عشق تو خواهم مرد

تو باور نکن ولی من عاشقم

از پنجره ی روزگار به درخت عمر که مینگرم / خوشتر از یاد خداوند ثمری نیست

از پنجره ی روزگار به درخت عمر که مینگرم / خوشتر از یاد خداوند ثمری نیست

مترسک

آدما مترسک نیستن که وقتی واسه کلاغهای دلت تکراری شدن اونو با یکی دیگه عوض کن! خودت باش قبل از اینکه مترسک دیگران بشی

 

 

جز خدا

جز خدا کیست که در سایه مهرش باشیم / رحمت اوست که پیوسته پناه من و توست

در آن زمان که امیدت برید از همه جا، ببین کیست امیدت، بدان که اوست خدا

 

شعری زیبا در مورد خدا

پیش از اینها فکر میکردم که خدا / خانه ای دارد کنار ابرها / مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا / پایه های برجش از عاج و بلور / بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برف کوچمی از تاج او / هر ستاره، پولکی از تاج او / اطلس پیراهن او، آسمان

نقش روی دامن او، کهکشان / رعدو برق شب، طنین خنده اش / سیل و طوقان، نعره توفنده اش

دکمه ی پیراهن او، آفتاب / برق تیغ خنجر او مهتاب / هیچ کس از جای او آگاه نیست

هیچ کس را در حضورش راه نیست / بیش از اینها خاطرم دلگیر بود / از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین /  خانه اش در آسمان، دور از زمین / بود، اما در میان ما نبود

مهربان و ساده و زیبا نبود / در دل او دوست جایی نداشت / مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم، از خود، از خدا / از زمین، از آسمان، از ابرها / زود میگفتند: این کارخداست

پرس وجو از کار او کاری خداست / هرچه میپرسی، جوابش آتش است / آب اگر خوردی، عذایش آتش است

تا ببندی چشم، کورت میکند / تا شدی نزدیک، دورت میکند / کج گشودی دست، سنگت میکند

کج نهادی پای، لنگت میکد / با همین قصه، دلم مشغول بود / خوابهایم خواب دیو و غول بود

خواب میدیدم که غرق آتشم / در دهان اژدهای سرکشم / در دهان اژدهای خشمگین

بر سرم باران گرز آتشین / محو میشد نعرهایم، بی صدا / در طنین خنده ای خشم خدا

نیت من، در نماز و در دعا / ترس بود و وحشت از خشم خدا / هر چه میکردم، همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود / مثل تمرین حساب و هندسه / مثل تنبیه مدیر مدرسه /

تلخ، مثل خنده ای بی حوصله / سخت، مثل حل صدها مسئله / مثل تکلیف ریاضی سخت بود

مثل صرف فعل ماضی سخت بود / ***

تا که یک شب دست در دست پدر / راه افتادم به قصد یک سفر / در میان راه، در یک روستا

خانه ای دیدم، خوب و آشنا / زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟ / گفت اینجا خانه ی خوب خداست

گفت: اینجا میشود یک لحظه ماند / گوشه ای خلوت، نماز ساده ای خواند / با وضویی، دست و رویی تازه کرد

با دل خود، گفتگویی تازه کرد / گفتمش، پس آن خدای خشمگین / خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟

گفت: آری، خانه ای او بی ریاست / فرشهایش از گلیم و بوریاست / مهربان و ساده و بی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است / عادت او نیست خشم و دشمنی / نام او نور و نشانش روشنی

خشم نامی از نشانی های اوست / حالتی از مهربانی های اوست / قهر او از آشتی، شیرین تر است

مثل قهر مادر مهربان است / دوستی را دوست، معنی میدهد / قهر هم با دوست معنی میدهد

هیچکس با دشمن خود، قهر نیست / قهر او هم نشان دوستی ست / ***

تازه فهمیدم خدایم، این خداست / این خدای مهربان و آشناست / دوستی، از من به من نزدیکتر

آن خدای پیش از این را باد برد / نام او را هم دلم از یاد برد / آن خدا مثل خواب و خیال بود

چون حبابی، نقش روی آب بود / می توانم بعد از این، با این خدا / دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا

سفره ی دل را برایش باز کنم / میتوان درباره ی گل حرف زد / صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مقل باران راز گفت / با دو قطره، صد هزاران راز گفت / میتوان با او صمیمی حرف زد

مثل باران قدیمی حرف زد / میتوان تصنیفی از پرواز خواند / با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علفها حرف زد / با زبانی بی الفبا حرف زد / می توان درباره ی هر چیز گفت

میتوان شعری خیال انگیز گفت / مثل این شعر روان و آشنا:

پیش از اینها فکر میکردم خدا...

باران

هیچ بارانی ردپای تو را از کوچه ی قلبم نخواهد شست، حتی سیلاب فراموشی ها

دل

 

باران که می بارد تو می آیی            بارانِ گل ، بارانِ نیلوفر
         باران ِمهر و ماه و آئینه               بارانِ شعر و شبنم و شبدر      


باران که می بارد تو در راهی            از دشت شب تا باغ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز             با ابر و آب و آسمان جاری


غم می گریزد ، غصه می سوزد        شب می گدازد ،سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد.....           تا شعر باران تو می گیرد........


از لحظه های تشنه ی بیدار             تا روزهای بی تو بارانی
غم می کُشد ما را و می بینی         دل می کِشد ما را تو می دا نی.....

 

کلاس عشق ما

کلاس عشق ما دفتر ندارد شراب عاشقي ساغر ندارد بدو گفتم که مجنون تو هستم هنوز آن بي وفا باور ندارد

ببخشید

قبل از هرچیز از همه دوستام عذرخواهی میکنم چون خیلی وقته سرنزدم و خواهش میکنم دوستام دوباره نظر بدن چون نخوندم

از همه داشته هایت که به آن میبالی خدارا کم کن ببین چه داری و بر همه نداشته هایت که ازآن مینالی خدا را اضافه کن ببین چی کم داری