امروز ساعت۱۱بیدار شدم بعدشم ناهار درست کردم.شوید پلو(ایول به من کدبانووووو)ولی دستمو سوزوندم
وقتی مامان بالا سرم آدم نباشه عاقبتش میشه این
.راستی گفتم مامان یاد مامی افتادم دیشب هرچی بابا زنگید به مامی نشد(قربون مخابرات خودمون!!
)هیچی دیگه صبح دایی پیامک
زد که چه نشسته ای دایی جان که ۴شنبه صبح زود مامانت میرسه ایران
حالا من ا یه طرف خوشحال که مامی میاد با یه عالم سوغاتی
ا یه طرفم ناراحت با اینهمه کاری که ریخته سرم(چقد پستم
)هیچی دیگه ا همین امرو باس عملیات خونه تکونیو شروع کنیم.واااااای خدا به دادم برس
قد یه بند انگشت رو همه چی خاک نشسته خونه شده بازار شام شتر با بارش گم میشه.مامان کجایی که دخترت زیر بار مشکلات کمرش خم شد
برم یه خاکی تو سرم بریزم بازم میام راستی اگه خواستین نظر بدین خدارو خوش نمیاد بی نظر برین.