-
خاطرات روزانه
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 22:40
سلام سلام سلام امشب اومدم تا یکم ا این روزا واستون تعریف کنم.ا صبح که اینجا شده مهد کودک و من مجبور شدم رومینا(دخترخاله مو) ترو خشک کنم چون همه رفته بودن بیرون واسه خرید مهسا(آخه آخر تابستون عروسیشه)خلاصه این مهسا هم فرصتو مغتنم شمردو خاله تازه رسیده ا تهران مارو ورداشتو سه تایی(با مامی) رفتن بیرون.من طفلکم که شبا تا...
-
اجازه هست؟
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 22:04
اجازه هست خیال کنم تا آخرش مال منی؟ خیال کنم دل منو با رفتنت نمیشکنی؟ اجازه هست خیال کنم بازم میای می بینمت؟ با اون چشای مهربون درباره چشمک میزنی؟ سبد سبد باچشمکت غزل بگم برای تو با اتکا به عشق تو,تو زندگی برم جلو؟
-
جدایی
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 20:35
-
کوچ
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 20:23
دست در دست دیگری داری چشم هایم دوباره بی طاقت قصه ی ما همیشه تکراریست با دلی که نمیکند عادت روی سنگی نشسته ام تنها روزهایم بدون تو پوچ است روی گورم همیشه حک شده است آخر ماجرای من کوچ است
-
دلتنگی
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 19:23
برنگرد که برنمیگردی تو هیچوقت نمیخواهم داشته باشمت.نترس فقط بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن تا ببینمت دلم برای راه رفتنت تنگ شده است...
-
انگیزه
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 10:54
ای خدا دیگه خسته شدم از این دنیای بی کسی چرا نمیگیرد دستم کسی؟اینه جوابم؟یه عما زحمت بکش وبلاگ بنویس یکی نگه دستت...؟نظر؟؟؟
-
اعتماد
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 20:09
-
خداحافظ
شنبه 16 مردادماه سال 1389 23:05
شبیه برگ های پاییزی پس از تو قسمت بادم خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم خداحافظ و این یعنی در اندوه تو میمیرم در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد و برق ناامیدی بر سرم یکریز میبارد چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی هایم چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم خداحافظ تو ای همپای...
-
تابستان
شنبه 16 مردادماه سال 1389 22:32
تابستان فصل برگ توت و پیله ی پروانه,فصل نامزد شدن یخ با آب,فصل خوابیدن روی بام,فصل دیدار کسی در آسمان.بی تعارف این دلم خیلی هوایت میکند.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مردادماه سال 1389 21:29
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مردادماه سال 1389 13:21
-
تصاویر زیبا
شنبه 16 مردادماه سال 1389 13:17
-
تصاویر زیبا
شنبه 16 مردادماه سال 1389 13:16
-
عشق از نوع گوسفندی!!!
شنبه 16 مردادماه سال 1389 12:46
-
خاطرات روزانه(بازگشت مامی)
شنبه 16 مردادماه سال 1389 12:13
سلااام.خوبین؟پس از چند روز وقفه!!بالاخره اومدم با دست پر و سرانجام پس از مدتی طولانی مامی در بامداد ۴شنبه نمیدونم چندم مرداد ماه در میان انبوه جمعیت مستقبلین به میهن بازگشت. خلاصه باکلی سلام صلوات آوردیمش خونه.دیگه خرحمالیای من که بماند با اینهمه مهمون و قوم و خویشی که داره و سر ما هوار شدن.بعدشم که رسیدیم به بحث...
-
خبر خوش!!!!!!
جمعه 15 مردادماه سال 1389 20:44
سلام بچه ها قسمت نظردهی درست شد اگه خواستین...اگه نه خواستینم...
-
مینویسم برای تو
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 14:23
-
باز هم آمدی؟
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 13:25
دیشب دوباره خوابت را دیدم... باور کن دیگر دوستت ندارم! مرا به حال خودم رها کن!
-
خاطرات روزانه
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 13:12
سلام بچه ها امشب مامی میاد ا دیروز کلی حمالی کردم بازم میام.خدارو خوش نمیاد بی نظر میرین.ا ما گفتن.دوستون دارم
-
خاطرات روزانه
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 14:00
امروز ساعت۱۱بیدار شدم بعدشم ناهار درست کردم.شوید پلو(ایول به من کدبانووووو )ولی دستمو سوزوندم وقتی مامان بالا سرم آدم نباشه عاقبتش میشه این .راستی گفتم مامان یاد مامی افتادم دیشب هرچی بابا زنگید به مامی نشد(قربون مخابرات خودمون!! )هیچی دیگه صبح دایی پیامک زد که چه نشسته ای دایی جان که ۴شنبه صبح زود مامانت میرسه ایران...
-
مجرم
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 20:40
-
لحظه ی دیدار
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 20:20
لحظه ی دیدار نزدیک است باز دیوانه ام, مستم باز می لرزد دلم,دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ های ! نپریشی صفای زلفکم را دست و آبرویم را نریزی دل-ای نخورده مست- لحظه ی دیدار نزدیک است.
-
دوست دارم
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 14:24
-
کوچه
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 13:02
بی تو,مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم, همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم, شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانه ی جانم گل یاد تو,درخشید باغ صد خاطره خندید, عطر صدخاطره پیچید: یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخاسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم....
-
خاطرات روزانه
شنبه 9 مردادماه سال 1389 22:50
بچه ها هرکی خاطرات روزانه شو تو وبلاگ مینویسه بهم بگه ممنون
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مردادماه سال 1389 22:47
سلام امروز بعد چن روز اومدم این روزا زیاد وقت نمیکنم اپ کنم.دیروز خونه عمو بودیم ناهار.الانم پشت سیستم نشستم.تنها تازه برگشتم خونه با الهام(دخترعموم) رفتیم سینما علی(بی افش)م بود.اینروزا خیلی تنهام.دلم گرفته.حوصله هیچکسو هیچیو ندارم.از وقتی اون قضیه پیش اومده بقول بچه ها از اینرو به اونرو شدم.همش دوس دارم تنها باشم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 12:43
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد توکه رفتی همه ثانیه ها سایه شدند سایه در سایه آن ثانیه ها خواهم مرد شعله های تو ز بی رنگی دریا گفتند موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد گم شدم در قدم دوری چشمان بهار بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد تقدیم به هرکی عاشقه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 11:54
سلام خوبین؟ اسم من لیلی امروز اولین روزیه که دارم وبلاگ مینویسم دانشجوی سال دوم مهندسی کامپیوترم با گرایش نرم افزار.ایشالا روزای خوبیو باهم داشته باشیم.