یه دنیا حرف نگفته

حرفهای نگفته

یه دنیا حرف نگفته

حرفهای نگفته

لحظه های بی تو!

با تو 

 از فاصله ها مینویسم 

اگر... 

گریه,این گریه بگذارد. 

باتو   

از نبودنت خواهم گفت... 

دیگر چشم هایم دارند به روی هم میروند 

زیرا... 

دیگر طاقت لحظه های بی تو را ندارند.

نظرات 10 + ارسال نظر
mahmood سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ب.ظ http://hsefroum.blogfa.com

سلام وبلاگ جالبی دارید میتونیم تبادل لینک کنیم؟

نگینی با دامن حریر سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

ای بابا !! توکه طاقت ۲ دقیقه دوریشو نداری تا دوشب اومدی اینجا زود براش مطلب زدی !!
الهی قربون خواهر دست گلم برم

یادداشت های سیاه سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ب.ظ http://www.blacknotes.net

سلام ! مرسی از نظرت، وبلاگ تو هم خیلی قشنگه راستی من لینکت کردم، منو لینک کن. مرسی

نیلو سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ب.ظ http://mankantopolo.blogsky.com

اگه فاصله افتاده اگه من با خودم سردم تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمی کردم
سخت بگیری سخت تر میشه
اما میگذره صبور باش صبووووووووووووووووووووووووور

رها چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ http://sejdeh.blogsky.com

سلام
لحظه های بی تو دیگر لحظه نیستند بلکه روزها و ماهها و سالهایند.... تمامی این سالها را به امید آمدنت گذراندیم
به امید دیدنت چه انتظارها کشیدیم.
کدامین جمعه را برای تلالوات برگزیده ای . . .
انتظار تا به کی؟

مهرداد چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:58 ق.ظ http://boudan.blogsky.com/

چه طور از فاصله و بی تو بودن بگویم وقتی که بودنم چیزی جز هستی تو نیست.
چگونه از لحظه های بی تو بودن بگویم وقتی که در لحظه هایم تا ابد جریان داری...

نیلوفر چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ق.ظ http://khoneye-dewdrop.blogsky.com/

لحظه های بی تو بودن
لحظه های مرگ است
مرگی بی صدا
فریادی بی نگاه

رها چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ http://ghalbesadeyeman.persianblog.ir

در حضور خارها هم میشود یک یاس بود..در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها....شیشه های مات یک متروکه را الماس بود.
دست در دست پرنده،بال در بال..نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود
کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود....هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

نگارم شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ق.ظ

هیچ بارانی جای پا ی تو را از کوچه قلبم نخواهد شست .

مرسی که اومدی و سرزدی گلم

بهاره چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ب.ظ

رشتیه میره عسلویه کار کنه، زنش ماهی 2 میلیون براش می‌فرسته

خاک عالم چه بی حیا!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد