علیک سلام میگم خسته نباشینااا خیلی نظر میذارین
پیشیییی بیا منو بخور
بذا از امرو بگم...
امرو طی یک عملیات غافلگیر کننده بر آن شدیم تا پارتیشن بندی!!!اتاق خویشتن را تحولاتی دهیم بس عظیم و این نظر را با اقای پدر در میان گذاردیم به دو دلیل:اول اینکه حامی داشته باشیم در مقابل اخم و تخم مام.دویم در این پروژه وقت گیر و خسته کننده اسپانسری قوی داشته باشیم.سیم:کله ی اقای پدر درد میکند برای تغییر دکوراسیون و پارتیشن بندی.
پس دست بکار گشته و عزم خویش جزم نموده تا به آخرین نفس این کار را به سرانجام رسانیم
۱.۲.۳شروع
۱.در مراحل نخستین کار احساس شعف به ما دست داد و همینجوری الکی ذوق زده مشغول گشتیم
۲.اندکی بعد خستگی بر ما مستولی گشت
۳.هرچی کار میکنیم به پایان نمیرسد
۴.خدایا عجب ...خوردیم خاستیم تغییر دکور بدیم.
وقعا نایی نمانده بود و در اواسط راه احساس نمودیم کم اوردیم.جالب اینکه پدر همچنان مشغول بود و به روی خویش نمیاورد که ما خسته شدیم.
۵.و بالاخره تموم شد
از حق نگذریم منظره دلچسبی را مقابل خود پدیدار گرداندیدیم!!!!
و ذوق مرگ گشتیم
و امشب خواب خواهیم داشت بس طلایی
اینم ا این.
پ.ن:دیشب خواب خونه تکونی(اتاق تکونی)دیدم که هیچ ربطی به قضیه امرو نداشت
پ.ن:مام نبود به همین دلیل این تصمیم شوم را عملی کردیم.اما پس از امدن و دیدن منظره وحشتناک اتاق خوابم کلی فحش خوردیماما به روی خویش نیاورده و گفتیم شاهنامه اخرش خوشه
پ.ن:مام کلا ا تغییر دکور خوشش نمیاد.فکر کنم حوصله مرتب کردنشو نداره
پ.ن:ولی واقعا اخر شاهنامه خوب بود.اتاقم خیلی باز و خوجمل شد.مکانی برایزمانیکه مهمون دارم.
پ.ن:خودم میدونم دو خطه شده.خستهشدم دادم بقیه شو دوستم نوشت.
پ.ن:شماهام هی بشینین اینارو بخونین.بد نبود امرو یه دستی میرسوندین.کار خیر بودااا جای دوری نمیرفت
پ.ن:بازم که بیکارین خو نظر بده.
تموم
سلام ,
خوب بود ,
من آپم...
سلام لیلی جون اتاق تکونی جون ادمو میگیره ولی ارزش داره اخرش خوب میشه
ووووووووووووووووی !!
مو عاشق ای آهنگوم
شوشو برام همش میخونه !! موگه یه روز اینجوری نروم از پوشش هنوز نمدونه که مو چقد دوسش میداریم!!
ها...
پس چطور مری یونی؟!
سلام لیلی جان شما هم دعوتی بازی کنی بوسسس
وقتی میام تو وبلاگت کلی روحیم عوض میشه.مرسی.قشنگه
سلام عزیزممممممممممممممم
وبت خیلی بامزست.این پستتو که میخوندم کلی خندیدم.خوشحال میشم به وب منم سر بزنی..نظل یادت نله ها...بوس